طالبان در نخستین روزهای بازگشت به قدرت و تسلط بر افغانستان، مانند دورهی قبلی تسلط شان در دههی نود میلادی، زنان و دختران را از ابتداییترین حقوق شان مانند آموزش و کار محروم ساختند و درب نهادهای زنانه و مدافع حقوق زنان را مسدود کردند. علاوهبرآن، این گروه تا کنون حدود 70 فرمان زنستیزانه و محدودکننده در ابعاد مختلف علیه زنان صادر کرده است. بر اساس تحقیقات و گزارشهای نشرشده از سوی نهادهای مستقل، زنان در زیر چتر طالبان با خشونتهای گستردهای از جمله قتل، نکاح اجباری، تجاوز جنسی و ازدواج زیر سن مواجه شدهاند. افزون بر این، تبعیض جنسیتی سیستماتیک طالبان، زنان را به طور کامل از مشارکت در عرصههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور حذف کرده است.
اما اکثر قضایای خشونت علیه زنان به دلایل وجود تهدیدات امنیتی و محدودیتهای وضع شده از سوی گروه طالبان بر آزادی رسانهها، علنی نشده و از چشم همه پنهان مانده است. رسانهی راوی زن اما با استفاده از منابع محلی در حوزهی غرب افغانستان، ارتباط با جنبشهای فعال زنان و همکاری برخی از پرستاران و داکتران، طی گزارش تحقیقی قضایای خشونت علیه زنان در حوزهی غرب (هرات، فراه، بادغیس و غور) را در جریان یک سال گذشته (از آکست 2023 تا آگست2024) بررسی و مستندسازی کرده است. یافتههای ما نشان میدهد که وضعیت زنان در افغانستان در زیر چتر طالبان، به شدت بحرانی و نگرانکننده است. محدودیتهای اعمالشده بر حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی زنان، افزایش خشونتهای جنسیتی و کاهش فعالیتهای رسانهای، چالشهای بزرگی هستند که زندگی زنان را در این حوزه دشوار ساختهاند.
بر اساس یافتههای راوی زن، در جریان یک سال گذشته (از آگست 2023 تا آگست 2024) نزدیک به دو هزار مورد خشونت علیه زنان در این حوزه اتفاق افتاده است. قتل، نکاح اجباری، تجاوز جنسی، ازدواج زیر سن، شلاق خوردن، لتوکوب و محرومیت از حق میراث، از موارد کلان خشونت علیه زنان در این حوزه است.
بر اساس آمار رسیده به رسانهی راوی زن، به تعداد 1880 مورد خشونت علیه زنان در این حوزه اتفاق افتاده است که به طور اوسط زنان روزانه حداقل 5 مورد خشونت را تجربه کردهاند.
جدول زیر موارد خشونت علیه زنان در بازهی زمانی آگست 2023 تا آگست 2024 در حوزه غرب افغانستان را نشان میدهد
قتل
بر اساس اطلاعاتی که از طریق گفتگو با منابع محلی در اختیار رسانهی راوی زن قرار گرفته است، در یک سال گذشته، 29 زن در حوزهی غرب افغانستان به قتل رسیدهاند که ولایت بادغیس با ثبت 12 مورد، بالاترین آمار را به ثبت رسانده است. غور با ثبت 9، هرات با ثبت 5 و فراه با ثبت 3 مورد قتل در ردههای بعدی قرار دارند. طالبان و خشونتهای خانوادهگی به عنوان عوامل اصلی وقوع این رویدادها به شمار میروند.
یکی از نمونههای این خشونتها، قتل فاطمه ولد محمد حیدر است. او توسط شوهرش که یکی از اعضای طالبان در ولایت غور بود، به شکل فجیعی به قتل رسیده است. فاطمه که اصالتا از ولایت بادغیس بوده، با یکی از اعضای طالبان ازدواج کرده بود. نزدیکان فاطمه به راوی زن گفتهاند که او به اتهام ارتباط با یک مرد بیگانه از سوی شوهرش شهابالدین به قتل رسیده است.
کبرا (نام مستعار)، یکی از نزدیکان فاطمه، به راوی زن گفت که اتهام رابطه با مرد بیگانه کاملاً بیاساس بوده و فاطمه هیچ ارتباطی با کسی نداشته است. او افزود: «فاطمه چندین سال با این طالب زندگی کرد و از او سه فرزند داشت. او یک زن ساده بود و اهل این کارها نبود. شوهرش یک آدم اعصاب خراب و روانی بود، او را کشت و بعدا برایش تهمت زد که با کس دیگری ارتباط داشته.»
خشونتهای خانوادهگی و قتلهای ناموسی از مسائل جدی است که همواره از زنان در افغانستان قربانی گرفته است.
رسانهی راوی زن به اسناد شفاخانهی ولایت غور دست یافته است که نشان میدهد تعداد زیادی به شمول زنان در این ولایت به دلیل خشونتهای صورت گرفته در شفاخانه بستری شده و چند جسد نیز به این شفاخانه منتقل شده است.
کریمه زن جوان دیگری است که قبل از آمدن طالبان و در دورهی جمهوریت در صف پولیس ملی در ولایت هرات کار میکرد. او اصالتاً از ولایت غور بود و مدتی در هرات زندگی میکرد. وی نیز از جملهی قربانیانی است که جانش را افراد طالبان گرفته اند.
عارفه (مستعار) یکی از اعضای پولیس ملی پیشین در ولایت هرات است. او روایت قتل همکارش کریمه توسط طالبان را چنین بازگو میکند: «کریمه همکار ما بود. او چهار طفل داشت و شوهرش معتاد بود. به خاطر تامین مخارج اولادهایش کار میکرد. بعد از اینکه طالبان آمدند، همهی ما بیکار شدیم و منبع درآمد خود را از دست دادیم. از طرف دیگر بسیار میترسیدیم که طالبان ما را نکشند. به این خاطر همه در خفا زندگی میکردیم. آن زمان کریمه با مشکلات شدید اقتصادی مواجه شد و حتا چند ماه نتوانست که کرایهی خانه خود را بپردازد. از ترس طالبان نمیتوانست که از خانه بیرون شود و دنبال کار بگردد.»
وی میافزاید: «در آخرین تماسهای تلفونی که با من داشت، همیشه میگفت که وقتی از خانه بیرون میرود، احساس میکند که کسی او را تعقیب میکند. آخر از ترس اینکه مبادا طالبان به خانه اش بیایند و او را بکشند، اولادهای خود را گرفته و به قریه ای پدریاش در غور رفت. مدتی از او بیخبر بودم تا اینکه روزی دخترش زهرا(مستعار) برایم زنگ زد که طالبان مادرم را کشتند.»
با تلاش فراوان موفق شدیم تا به شرط افشا نشدن هویت خانوادهی کریمه، با دو نفر از نزدیکان او صحبت کنیم. گزارشگر راوی زن در ولایت غور به یکی از خانههای دورافتاده در حومهی شهر میرود و درآنجا با زنی حدوا 50 ساله به نام سیاهمو(مستعار) که یکی از نزدیکان کریمه است، ملاقات میکند. او جریان قتل کریمه را چنین بازگو میکند: «بعد از اینکه کریمه به قریه آمد، در تلاش پیدا کردن کار بود تا اینکه یکی از همسایهها برایش گفت که اگر بخواهد، میتواند در یک کارگاه پشمریسی کند، کریمه هم که ناچار بود کار کند تا شکم اولادهایش را سیر کند، قبول کرد. خانهای که کریمه برای پشمریسی به آنجا میرفت، حدود یک ساعت از خانه خودش فاصله داشت. یک روز که رفت، دیگر نیامد. طفلکهایش تنها در خانه بودند. شب به دروازهی خانه من آمدند و گفتند که مادر ما تا حالا خانه نیامده.»
سیاهمو به راوی زن میگوید که آن شب تا صبح کریمه را جستجو کردهاند؛ ولی اثری از او نبوده است.
فوزیه(مستعار) دختر جوانی است که در این خانه زندگی میکند. او نیز چشمدید خود را از رویداد قتل کریمه چنین بیان میکند: «من نسبت فامیلی با کریمه نداشتم، ولی دلم به اولادهایش بسیار سوخت. بعد از نماز صبح بود که ملک قریه ما و چند نفر موی سفید جسد کریمه را از داخل یک موتر مزدا پایین کرده و به سوی دروازه خانه شان آوردند. بسیار وضعیت سختی بود. دل سنگ به اولادهایش میسوخت.»
به گفتهی فوزیه، طالبان کریمه را حوالی ساعت 5 عصر، بعد از برگشت از سر کار در بین راه به قتل رسانده بودند. جسدش را مردم شب از داخل جوی در نزدیکی قریه پیدا کرده و به طالبان اطلاع داده بودند.
در حال حاضر سیاهمو از دختران و پسران قد و نیمقد کریمه نگهداری میکند و امیدوار است که فرزندان کریمه در آینده بتوانند از افغانستان بیرون شوند و برای خود زندگی بسازند.
در ادامهی قتلهای زنجیرهای و کشتار زنان توسط طالبان، قتل و کشتار زنان تنها به قتلهای هدفمند با نامهایی چون؛ کشته شدن توسط افراد ناشناس خلاصه نمیشود؛ برخی اوقات در ولسوالیهای حوزهی غرب افعانستان قتلها توسط افراد طالبان با حضور شاهدان عینی صورت گرفته است. به تاریخ ۶ جوزای ۱۴۰۳ یک عضو طالبان به نام عبدالصمد که در فرماندهی محلی طالبان در ولسوالی کرخ ایفای وظیفه میکند، دو خانم خود را به ضرب گلوله به قتل میرساند. این نیروی طالبان در هنگام جدال دو خانمش با یکدیگر به هر دو خانم خود شلیک کرده و هر دو را به قتل رسانده است.
با تلاشهای فراوان موفق شدیم تا با یکی از بستگان خانم ملا عبدالصمد به تماس شویم و روایت او را از این قتل انعکاس بدهیم.
این منبع که به شرط محفوظ ماندن هویتش حاضر شده است با ما در این مورد صحبت کند، روایت قتل این خانم را چنین بازگو میکند: «ملاعبدالصمد یکی از افراد طالبان در فرماندهی امنیهی طالبان در ولسوالی کرخ است. او یک انسان بسیار خودخواه و بیرحم بود و به هیچکس رحم نداشت. رفتار بسیار زشت و ناپسندی با اطرافیان و خانوادهاش داشت. هیچوقت خانمها و اولادهایش از دستش آرام نبودند.»
وی افزوده است: «با وجود اینکه یک خانمش حامله بود، حتی به حاملگی او رحم نکرد(یک خانمش چهار ماهه حامله بود). این انسان خدانشناس و بیرحم هر دو زن بیچاره را به قتل رساند، در حالی که هیچ اتفاق خاصی نیفتاده بود. زنان بر سر موضوع بسیار کم اهمیت با هم در گفتگو بودند، از آنجایی که عبدالصمد بسیار انسان بیرحمی بود، به بسیار راحتی تفنگ خود را گرفته و به هر دو خانم خود شلیک کرده بود. وقتی که ما وارد خانه شدیم، دیدیم که تمام خانه را خون گرفته است، جوی خون در خانه روان بود، هر دو زن بیچاره تیر باران شده بودند.»
خانوادههای این دو زن بارها به مرکز ولسوالی مراجعه کرده و خواهان بازداشت و پیگیری قضیه شدند؛ اما تا حالا هیچ یک از ارگآنهای عدلی و قضایی طالبان در این مورد پاسخگویی نکرده و قضیه را پیگیری نکردند.
نکاح اجباری
پس از برچیده شدن خانههای امن، کمیسیون حقوق بشر و نهادهای مدافع حقوق زنان، نکاح اجباری در افغانستان گسترش یافته و افراد طالبان در نقاط مختلف افغانستان دختران را به گونهی اجباری به نکاح خویش در میآورند.
بر اساس یافتههای راوی زن، 372 دختر در جریان یک سال گذشته (آگست 2023 تا آگست 2024) در ولایتهای هرات، فراه، بادغیس و غور به گونهی اجباری به عقد افراد طالبان و فرزندان شان درآمدهاند.
مریم، شایسته و زرغونه(مستعار) دخترانی هستند که به اجبار به نکاح فرماندهان طالبان درآمدند. مریم(مستعار)، ساکن شهر هرات، دختر جوان 22 سالهای است که قربانی ازدواج اجباری با طالبان شده است. او قبل از به قدرت رسیدن طالبان، در رشتهی انجینری در دانشگاه هرات آغاز به تحصیل کرد که با فرمان ممنوعیت تحصیل برای دختران توسط طالبان، خانهنشین شد. مریم که با یک پسر از خویشاوندانش نامزد بوده، توسط یک فرمانده طالب در هرات (بنابر درخواست مریم و برای حفظ امنیت او، هویت آن قومندان طالب ذکر نمیشود) به نکاح اجباری تن داده است.
مریم میگوید: «من قبل از آمدن طالبان با پسر کاکای مادرم نامزد شده بودم. او بعد از آمدن طالبان چندین ماه بیکار بود و هرچه جستجو کرد، کار پیدا نشد. پیشکش من هم 4 لک افغانی بود. آخر مجبور شد به ایران به کارگری برود. پدرم هربار برایش زنگ میزد که پنجاه هزار یا یک لک پول روان کن. او هرچه کار میکرد، نمیتوانست این مقدار را بفرستد. آخر پدرم به پوستهی طالبان مراجعه کرد که دامادم پیشکش خود را نمیدهد و بیاید دختر مرا طلاق بدهد.»
مریم میافزاید: «وقتی پدرم به حوزه مراجعه کرده بوده، آمر حوزه از او خواسته بود که عکس دختر و دامادت را نشان بده. بعد از آن که عکس را دیده، گفته که تو تشویش نکن، من به یک ساعت طلاق دخترت را میگیرم. شماره تلفون پدرم را گرفته بود و فردای آن روز برایش زنگ زد که عاجل به حوزه بیا. پدرم وقتی به حوزه رفته بود، آن قومندان طالب برایش گفته بود که باید دخترت را همراه من نکاح کنی. اگر این کار را نکنی، تو را رد گم میکنم.»
به گفتهی مریم، آن فرمانده طالب به نامزدش نیز تماس گرفته و برایش گفته که از امروز به بعد دیگر تو زنی به نام مریم نداری و اگر این موضوع را با کسی مطرح کردی، تو را گم میکنم. به این ترتیب او مریم را بدون گرفتن طلاق شرعی از نامزد نکاح شدهاش، به نکاح اجباری خود درآورده است.
قربانی دیگر نکاح اجباری دختری است به نام زرغونه (مستعار). زرغونه فارغالتحصیل رشتهی ادبیات انگلیسی از دانشگاه هرات است و تا هفت ماه قبل در یکی از مکاتب شهر هرات به عنوان معلم ایفای وظیفه میکرد. زرغونه روایت نکاح اجباری خود را چنین بیان میدارد: «در یکی از مکتبهای هرات معلم بودم. روزی یکی از آمرین معارف که طالب پرنفوذی بود، با چند طالب دیگر به گفتهی خودشان، برای دیدار از مکتب و بررسی اوضاع به مکتب ما آمدند. آن طالب به اداره آمده و با همهی ما معلمان احوالپرسی کرد. من که در اداره مصروف کار با حاضری خود بودم، متوجه شدم که به کنار میز من آمده و دستش را بر روی میز ماند و با نگاهی عجیب به چهرهام گفت: این ناخنهای دراز(بلند) از خودتان است؟ حدود سه چهار روز بعد مدیر مکتب گفت که آن طالب از من خواسته که آدرس خانهی شما را برایش بدهم تا به خواستگاری پشتت روان کند.»
زرغونه میگوید که خانوادهاش مجبور شدند که برای فرار از چنگ این آمر طالب، محل سکونت شان را تغییر داده و او را از رفتن به وظیفه منع کنند.
به گفتهی زرغونه، در همان روزها یک فامیل ناشناس به خواستگاریاش آمدند و خانوادهاش از ترس تعرض و نکاح اجباری طالب، بدون شناخت کافی و تحقیق، او را به نکاح پسر آن خانواده درآوردند. وی افزود: «ما هیچ شناختی از آنها نداشتیم و میترسیدیم از اینکه مبادا آمر معارف و افرادش شبانه به خانهی ما هجوم بیاورند و مرا به زور از خانه ببرند؛ مجبور شدیم که به این خانواده جواب مثبت بدهیم در ظرف یک هفته، بدون اینکه بچه را دیده باشیم، مراسم نامزدی و نکاح ما برگذار شد. بعد از اینکه شوهرم از ایران آمد، فهمیدم که یک آدم معتاد و هرکاره و خلافکار است و روز شب مرا لتوکوب میکند. من برای فرار از ظلم و زورگیری طالب، به دام این بدبختی افتادم.»
زرغونه میگوید که من تنها قربانی شهوترانی آمران و دیگر کارمندان ریاست معارف هرات نبودم، آنها معلمها و دخترهای زیادی را وادار به نکاح اجباری کردند. افراد ریاست معارف هرات خود را صاحبان معلمها و صاحبان اعضای اداری در معارف میدانند و از هر مکتب هر دختر و هر معلم جوانی را که بپسندند، خانوادهاش را مجبور میکنند تا به ازدواج اجباری دختر خود با آنها موافقت کنند؛ چنآنکه به گفتهی زرغونه قبلا نیز این اتفاق افتاده و رئیس پیشین معارف نیز یک معلم جوان را از یک مکتب با خود نکاح کرده بود؛ چون دیگر جایی برای زندگی نداشته و قبلا دوبار ازدواج کرده بود، این معلم را نیز به عنوان خانم سوم خود نکاح کرده و در یکی از اتاقهای یک مکتب با او زندگی میکرد.
تجاوز جنسی
قضایای تجاوز به دختران جوان و زنان توسط افراد طالبان در حوزهی غرب نیز مانند سایر جنایتهای این گروه، فراوان اند که اکثر آنها به دلایل مختلف امنیتی، حفظ آبروی خانواده و محفوظ ماندن از گزند طالبان رسآنهای نشده است.
بر اساس یافتههای راوی زن در جریان یک سال گذشته 26 تن در چهار ولایت غربی افغانستان توسط طالبان یا افراد نزدیک و مرتبط به این گروه مورد تجاوز جنسی قرار گرفتهاند.
رسانهی راوی زن موفق شده است که با دو قربانی تجاوز در منطقهی جبرئیل ولایت هرات صحبت و گفتگو کند. پریسا و ساجده دو دختری هستند که به بهانهی حجاب اجباری توسط نیروهای طالبان ابتدا بازداشت شده و به حوزه انتقال داده شده و سپس نظر به گفتهی خودشان، از آنجا به مکان نامعلومی که بیشتر به خانه شخصی شباهت داشته منتقل شده و پس از دو هفته تحمل شکنجههای فراوان و لتوکوب افراد طالبان، با گرفتن ضمانت از اعضای خانوادههای شان رها شدهاند.
پریسا روایت بازداشت و سپس تجاوز توسط افراد طالبان را چنین بیان میکند: ساعت ۷ صبح روز دوشنبه در یک روز نسبتا سرد زمستان ساجده به دنبال من آمد تا مثل هر روز به کورس زبان برویم؛ در بین راه بودیم و نزدیک کوچه تالار میلاد رسیده بودیم که یکباره دیدیم یک موتر شخصی از طالبان به سرعت از کنار ما گذشت و در روبروی ما ایستاد شد، بعد چند طالب مسلح با مندیلهای کلان و موهای دراز حلقه حلقه و چشمهای سیاه کرده خود را به جلو ما انداختند و برای ما با فحش و ناسزا گفتند که این چه سر و وضعی است که شما بیرون شدید، فاحشههای بیحیا شرم و حیا ندارید؟ حجاب شما کو؟»
پریسا میافزاید که به این بهانه او و دوستش را به موتر سوار کردند و به حوزه بردند وسپس درآنجا با ما چنان برخورد زشت و بیشرمانهای شد که انگار ما قاتل و زناکار باشیم. او میگوید که پس از رسیدن به حوزه، موبایلهای ما را گرفته و بررسی کردهاند. صفحهی فیسبوک ما را چک کردند و چون ما چند پست فیسبوکی در مورد بسته شدن مکتبها توسط طالبان نوشته بودیم، به ما تهمت جاسوسی زدند.
او میگوید که پس از آنکه آمر حوزه و چند طالب دیگر آنها را مورد بازجویی قرار دادهانذ، شام همان روز چشمها و دهن شان را بسته و هر دو را با موتر به مکان نامعلومی انتقال میدهند که حدوداً دو ساعت راه را در برمیگیرد.
پریسا میگوید: «آنجا بیشتر از آن که یک مکان دولتی باشد، یک خانهی خصوصی بود. به آن خانه که رسیدیم، ساجده را به طبقهی پایین و مرا به بالا بردند؛ یک هفتهی وحشتناک و خوفناکی که تاریکترین روزهای عمرم بود را در آن خانه گذراندیم. فردای آن شب چند طالب با همان آمر حوزه وارد اتاق شدند. مرا به یک چوکی در وسط اتاق نشاندند. آن آمر متواتر برایم میگفت از کی دستور میگیری؟ مثل دختر آدم گپ بزن و بگو که بادار شما کیست؟ بگو چه کسی شما را جاسوس کرده است تا نظام ما را بدنام کنید.
هر چه گریه و زاری کردم که از برای خدا ما به هیچ کس جاسوسی نمیکنیم، لطفا ما را بگذارید که برویم؛ فایده نداشت. گریهها و زاریهای من اثری نداشت. آنها حرف خود را میزدند و تکرار میکردند که شما فاحشههای بیحیا و بیشرم هیچ شرم از خدا و مخلوق خدا ندارید. هرات را شما به فساد آلوده کردید.»
پریسا میگوید که پس از ساعتها شکنجهی روانی و جسمی، آمر حوزه و افرادش از اتاق بیرون شده و با اشاره به طالب نگهبان اتاق فهماندند که اتاق را تاریک کرده و دروازه را قفل کند. او روایت تجاوز طالبان را چنین بیان میکند:
«هر شب چند طالب به اتاق میآمدند و به بهانه بازجویی با تختههای چوبی و رابرهای چاهی که در دست داشتند، به پشتم و سینههایم میزدند. آنقدر مرا لتوکوب کرده بودند که دیگر توان نشستن نداشتم. بیشتر از همه جا به سینهها و باسنم شلاق میزدند. یک شب آنقدر مرا با چوب زدند که از هوش رفتم و دیگر نمیدانم چه اتفاقی افتاد؛ صبح آن روز که چشمهایم را باز کردم، میخواستم خودم را از جا حرکت بدهم، به سختی تلاش کردم که از جای خود بلند شوم؛ اما بدبختانه چیزی را دیدم که تمام زندهگی مرا تبدیل به یک کابوس وحشتناک و تاریک کرد. به من تجاوز شده بود. نمیتوانم حتا حال و حس همان دقایق را با شما شریک کنم. ببخشید.»
پریسا میگوید که پس از هشت شبانهروز حبس در آن خانه و تحمل شکنجههای فراوان، او و ساجده را به حوزه بردند و در آنجا از خودشان، پدر و برادرهای شان تعهد کتبی گرفتند تا دیگر بدون حجاب شرعی از خانه بیرون نشده و در شبکههای اجتماعی علیه نظام چیزی ننویسند.
ساجده، دوست پریسا که با او در این تاریخ دستگیر شده بود، حاضر نشده است که با رسانهی ما گفتگو کند؛ اما پریسا میگوید، ساجده نامزد بوده و نامزدش در ایران کارگری میکرده که بعد از باخبر شدن از این اتفاق، خانوادهی نامزدش آمده و طلاقخط او را دادند.
ازدواج زیر سن
طبق تحقیقات ما و اطلاعات دریافتی در جریان یک سال گذشته، 290 زن و دختر در چهار ولایت حوزهی غرب افغانستان به نکاح طالبان و اقارب شان درآمده اند که سن قانونی را تکمیل نکردهاند.
در قسمت ازدواج زیرسن، تنها اسنادی که در محکمهی ولایت غور ثبت رسمی شده است، حدود 20 دوسیه است که اکثر این قضایا متعلق به افراد طالبان میباشد.
بنابر گفتههای منابع، در تمامی این قضایا قضاوت عادلانه صورت نگرفته و از سوی قاضی و افراد ذینفع در محکمه به حل و فصل درون خانوادگی ارجاع داده شده است. همچنین مسوولین طالبان قضایای این دختران و زنان را غیر قابل سمع دانستند.
یکی از این قضیهها، قضیهی دختر نوجوان 14 سالهای است که علاوه بر آنکه نکاح اجباری صورت گرفته است، کودک زیر سن نیز میباشد.
فرحناز که با مادر پیرش به محکمهی استیناف ولایت غور مراجعه کرده است، روایت نکاح اجباری خود را چنین بیان میکند: « ۱۳ ساله بودم و در صنف پنجم مکتب درس میخواندم که پدرم بخاطر فقر و ناداری زیاد مرا به یکی از افراد طالبان در بدل 3 لک افغانی فروخت. او وعده کرده بود که بعد از سه سال عروسی میکند؛ اما شش ماه بعد تمام پول پدرم را داد و مرا به زور به خانهاش برد.»
فرحناز میگوید که این طالب یک زن دیگر هم دارد و از او 8 فرزند دختر و پسر دارد که من همسن دختر کوچکش هستم. او روزهای سختی را در خانهی این طالب گذرانده که روایت آنها اشک را از چشمانش جاری میسازد: «به این پنج ماهی که در خآنهاش هستم، ظلمهای فراوانی به سر من کرد، هم خودش مرا میزد و هم بچههای کلانش مرا میزدند. زنش هم مرا میزد و برای من میگفتند که تو باید در آشپزخانه باشی و دیگ پختن را یاد بگیری و کارهای خانه را بکنی. چندین بار از لتوکوب زیاد آنها بیهوش شدم. آخر یک روز صبح وقت از خانهاش فرار کرده و به خانه پدرم آمدم.»
مادر فرحناز در حالیکه چندین عریضه در دست دارد، می گوید: «سه هفته میشود که هر روز با دخترم به دروازهی محکمه میآیم و به نزد قاضیها میروم تا بلکه کاری بکنند و طلاق دختر مرا از این ظالم بگیرند. عریضه نوشتم که دخترم بسیار خُرد است و چندین بار از طرف شوهر، امباق و بچههای امباقش لتوکوب شده و به سرش ظلم میشود.»
با تمام رفتوآمدهایی که این مادر و دختر به محکمه کردهاند، تا اکنون هیچکس به آنها پاسخگویی نکرده و به بهانهی اینکه “مسالهی خانوادگی است”، مسوولین طالبان در محکمه برای شان گفتهاند که بروید با هم بنشینید و مسالهی خود را در بین خود حل و فصل کنید.
مادر فرحناز میگوید: «به مثل ما زنان و دختران زیادی به این محکمه مراجعه میکنند. از ازدواجهای زیر سن تا نکاحهای اجباری و قضیههای لتوکوب، ولی هیچکس صدای زنان را نمیشنود. حالا ما حیران هستیم که چه کنیم و به کجا پناه ببریم. هیچکس جوابگو نیست، هیچکس عریضههای ما را پیگیری نمیکند.»
یکی دیگر از قضایای ازدواج زیر سن مربوط به زهرا دختری از ولایت غور است که در سن کودکی توسط برادرش که هیچگونه حکم شرعی برای به نکاح درآوردن او نداشته است، به فردی با نام عبدالکریم به زور و اجبار نکاح شده است.
عبدالکریم، فردی که زهرا را به زور و اجبار توسط برادرش به نکاح خود درآورده بود، علیه زهرا به محکمه شکایت کرده که میخواهد با او به ادامه زندگی بپردازد؛ اما زهرا موافق به این ازدواج نیست و نمیخواهد گه دیگر با او زندگی کند.
زهرا نیز که حالا به سن قانونی رسیده است، عریضهای نوشته و به محکمه مراجعه کرده و خواهان متارکه و جداشدن از عبدالکریم است، زیرا میگوید که او هیچگاه این ازدواج را قبول نداشته و هیچگاه این نکاح را نپذیرفته است و این فقط جبری بوده که برادرش به زور او را مجبور به پذیرش آن کرده است.
زهرا روایت حال خود را چنین بیان میکند: «من هیچگاه این نکاح را قبول نداشتم. برادرم با لتوکوب فراوان مرا مجبور کرد تا قبول کنم، ولی واقعیت این بود که من به هیچ عنوان راضی به ازدواج با این شخص نبودم. حالا عریضهی خود را به محکمه پیش کردم و بعد از چندین بار رفت و آمد و عذر و زاری کردن به پیش قاضیها، متاسفانه هیج نتیجه نگرفتم. همه به نفع آن مرد کار میکنند. فیصلهی محکمه به نفع او شده و قاضیها به من میگویند که برو با او زندگی کن. تو همسر نکاح شدهی او هستی و مجبور هستی که با او زندگی کنی.»
شلاق خوردن
شلاق زدن زنان در محضر عام توسط نیرویهای طالبان؛ یکی دیگر از انواع خشونتهایی است که همه روزه در اکثر ولایتهای افغانستان اتفاق میافتد. پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، سخنگوی این گروه در رسانهها اعلان کرد که ما متعهد به رعایت حقوق بشر فقط در چهارچوب شریعت اسلامی میباشیم.
گرچه حکم شلاق زدن زنان و مردان در ملأ عام در دادگاههای مختلف از سوی این گروه عملی شده است؛ اما اجرای این حکم پس از آن شدت گرفت که رهبر این گروه، هبتالله آخندزاده در نوار صوتی که به تاریخ 5 حمل از سوی رسانهی ملی افعانستان تحت کنترول طالبان منتشر شد، به دفاع از حکم قصاص و سنگسار و شلاق تاکید کرده و یادآوری کرده بود که ما حکم شریعت را پیاده میکنیم: «حتی اگر گفته شود که پایمال کردن حقوق زنان است، سنگسار کنید. ما فردا حد زنا را در محضرعام اجرا میکنیم، زنان را رجم (سنگسار) میکنیم. ما حدود الله را در محضر عام اجرا میکنیم.»
زنان قربانی حکم شلاق در حوزهی غرب فراوان اند؛ براساس یافتههای ما در جریان یک سال اخیر 56 تن در چهار ولایت حوزهی غرب افغانستان توسط طالبان شلاق خوردهاند.
از آن میان با دو منبع که خواستند هویت شان در گزارش ذکر نشود، صحبت کردیم و روایت و چگونگی شلاق خوردن آنها را از زبان خودشان در اینجا ذکر میکنیم.
آمنه (مستعار) دختری۲۱ ساله از ولایت فراه است که به اتهام رابطهی خارج از ازدواج سه ماه را در زندان ولایت فراه گذرانده و همچنان ۳۰ ضربه شلاق را متحمل شده است. او میگوید: «با تهمت و افترا افراد طالبان مرا به حبس و متحمل شدن ضربههای وادار کردهاند. آمنه میافزاید که یک روز در مسیر رفتن به خانهی خالهاش و در حالی که تنها نبوده و پسر ده سالهی خالهاش نیز او را همراهی میکرده، با ریکشای همصنفی دورهی دانشگاهش برمیخورد و سوار آن ریکشا میشود که در حال صحبت با همصنفیاش توسط افراد طالبان دستگیر میشود.»
آمنه میگوید: «او در سال اول دانشگاه، قبل از آنکه صنفهای دخترانه و پسرانه جدا شود، نمایندهی صنف ما بود و مشکلات صنفی ما را حل میکرد. آن روز از دیدن او بسیار خوشحال شدم، سوار ریکشایش شدم و به سمت خانهی خالهام حرکت کردم؛ در مسیر راه از او در مورد تمام شدن دورهی دانشگاه اش و وضعیت همصنفیهای دیگر میپرسیدم. هنوز به خانه خالهام نرسیده بودیم که موتر کرولای سفید به جلوی ریکشای ما چرخید و چند نفر از موتر پیاده شدند. یک نفر عاجل به سمت ریکشاوان دویده و با تفنگ او را به زمین انداخت و دو نفر دیگر آمدند به داخل ریکشا و با فحش و ناسزا مرا از ریکشا پایین کردند. حیران بودم که چه اتفاقی افتاده است. در حالی که با الفاظ زشت و رکیک و رفتار زشت با من برخورد میشد؛ هر لحظه برایم فاحشه گفته، مرا به سمت موتر کشانده و به زور به موتر انداختند.»
آمنه میافزاید که افراد طالبان چهار نفر بودند و مرا به موتر کرولای سفید شخصی انداخته و با خود به حوزه بردند. در حالی که هیچ زنی همراه شان نبوده، آمنه را در سیت پشت موتر در بین دو نفر خود نشانده بودند: «در آنجا دو شبانه روز مرا در یکی از اتاقهای تاریک در زیر زمینی ریاست امربه معروف ولایت فراه نگهداری کردند. یک اتاق تاریک و کوچکی که حتی جایی برای رفع حاجت نیز نبود.»
او میافزاید که بعد از دو روز مرا به محکمه بردند و در آنجا بدون اینکه به وکیل مدافع دسترسی داشته باشم، جرم رابطهی خارج از ازدواج را برای من تحمیل کردند. هر چه قسم خوردم و گریه کردم که من با آن جوان ریکشا وان هیچ رابطهی دیگری نداشتم و او فقط صنفی دوران دانشگاهم بود، کسی حرفم را گوش نکرد.
این دختر جوان میگوید: «بعد از چند روز حکم محکمهی من آمد و قاضی برای من حکم ۳۰ ضربه شلاق و سه ماه حبس داده بود. آن روز مرا به صحن امربه معروف بیرون کردند. در حالی که هیچ پولیس زنی وجود نداشت، همهی طالبها و رئیس امربه معروف در آنجا جمع شده بودند. یکی از طالبها که مندیل سیاهی بر سر داشت و چپن سفیدی به تنش بود، همراه با یک رابر کلان از همان رابرهایی که با آن از چاه آب میکشیدند، به سمت من آمد. با تشر و عصبانیت برایم گفت که صورتت را بپوشان بدکاره!»
آمنه که هنوز درد آن ضربههای شلاق را فراموش نکرده، با سرازیر شدن اشکهایش میافزاید که در حال پوشاندن صورتش بوده که ناگهان احساس کرده ضربهی سنگین و وحشتناکی بر شانهاش فرود آمده و برای چندین بار تکرار شده است که در پایان آن از شدت درد از هوش رفته است. دردی که در تمام سه ماه حبس تسکین نیافته و شب و روز او را آزار داده است.
لتوکوب
بر اساس یافتههای راوی زن، از آگست 2023 تا آگست 2024، حدود 732 زن در چهار ولایت هرات، فراه، بادغیس و غور توسط شوهران و یا اقارب نزدیک شان لتوکوب شدهاند. بادغیس با ثبت 280 مورد خشونت از این حیث رکورددار است و بعد از آن ولایتهای غور با 275، هرات با 95 و فراه 82 مورد در ردههای بعدی قرار دارند.
حلیمه(مستعار) 34 سال سن دارد. او در شهر قلعهنو زندگی میکند. او بارها توسط شوهرش لتوکوب شده است. حلیمه دو دختر دارد و به اتهام «دخترزایی» از سوی شوهرش مورد خشونت قرار گرفته است.
زنی به نام میدهگل در حالیکه عریضهای در دست دارد، به محکمه ولایت بادغیس مراجعه کرده است. او دلیل عرض کردن به محکمه بالای شوهر خود را ضربوشتم فراوان توسط شوهرش و نیز توسط افراد دیگر اعضای خانوادهاش عنوان میکند.
میدهگل اکنون توسط شوهر و اعضای خانوادهاش از خانه بیرون رانده شده، در حالی که یک پسر یکونیم سالهی شیرخوار دارد؛ پسرش را از او گرفتند و او را به خانهی پدرش فرستادند.
او روایت حال خود را چنین بیان میکند: «دو ماه میشود که کار هر روز من آمدن به دروازهی محکمه و رفتن به پیش قاضیها شده است. چندین بار تا حالا به چندین قاضی مراجعه کردم که از برای خدا لطفا به داد من برسید، این مرد ظالم خدا ناترس پسر شیرخوار مرا از من گرفته و به گفت خانوادهی خود، مرا از خانه بیرون کرده است.»
میدهگل که از ظلم فراوان شوهرش چندین بار به ستوه آمده و قصد ترک خانهاش را داشت، اکنون اما به خاطر دلتنگی برای فرزندان اش حاضر است تا همهی آن ظلم و ستمها را به جان بخرد.
همچنین راوی زن به اسنادی از دفاتر ثبت و راجستر شفاخانه غور و بادغیس دست یافته است که نشان می دهد چندین زن و دختر با آثار لتوکوب و در برخی مواقع با حالت وخیم به این شفاخانه آورده شدند. همچنین اجساد زنان در این مراکز درمانی منتقل شده و در این اسناد با ذکر تاریخ دقیق مشخص شده است.
محرومیت زنان از حق میراث
محرومیت زنان از حق میراث توسط مردان خانواده و نیز تایید محاکم طالبان، یکی از جنایتهای دیگری است که علیه زنان در حوزهی غرب به وفور اتفاق افتاده است. قضایای بیشماری در این مورد وجود دارد که زنان زیادی از این ناحیه آسیب دیدهاند و حق شان به بهانههای مختلف تلف شده است.
صامعه زن جوانی است که در یکی از ولسوالیهای فراه، برادرانش حق میراث او را گرفته و به زور زمین پدریاش را غصب و او را از حق میراث محروم کردهاند.
صامعه میگوید: «پنج اولاد دارم، شوهرم یک پایش معلول است و نمیتواند خرج و خوراک پنج اولاد را پیدا کند. در خانههای کرایی زندهگی میکنیم. با وجود اینکه مادر و برادرانم میدانند که من به شدت نیاز به پول دارم و به حق خود نیاز دارم؛ اما همه دستشان یکی شده و میگویند که پدرت تو را از میراث خود محروم کرده بوده و تو سهمی در زمینها و خانه نداری.»
او میگوید که تمام خویشاوندان و اطرافیان ما شاهد هستند که پدرم هیچگاهی وصیتنامه ننوشته و مرا از میراث محروم نکرده است؛ اما برادرانم میگویند که پدر ما وقتی زنده بوده، زمینهای کشتمندی و خانه را برای ما داده بوده، پس تو هیچ سهمی در این میان نداری. به نزد وکیل محل هم رفتم؛ اما او گفت که دعوای خانوادگی خود تان است و من نمیتوانم کاری بکنم. صامعه که از عذر و زاری به پیش مادر و برادرانش ناامید میشود، با مشورهی یکی از دوستانش عریضه نوشته و به ریاست محکمهی ولایت فراه و سپس به ریاست امر به معروف این ولایت مراجعه میکند تا بلکه راهی برای گرفتن حقش پیدا شود؛ اما تا کنون نتیجهای نگرفته است: « نظر به مشورهی یکی از همسایهها آمدم و به محکمه عریضه کردم. از آنجا گفتند باید بروی به ریاست امر به معروف. عریضهی خود را به آنجا بردم و گفتم که حق میراث مرا برادران من نمیدهند. روزها میشود که سرگردان هستم، یک روز به محکمه و یک روز به امربه معروف عریضه چرخ میدهم، ولی هیچکس تا حال جوابگویی نکرده است. حالا از عریضه چرخاندن هم دیگر ناامید شدهام.»
این آمار در حالی از سوی رسانهی راوی زن گردآوری و نشر میشود که پیش از این نیز نهادهای مستقل خارجی از افزایش خشونت علیه زنان و دختران در افغانستان تحت حاکمیت طالبان گزارشهای متعددی را نشر کردهاند.