عبیدالله حمید الهی – روزنامه نگار
شعار زن، زندگی، آزادی به عامه پسندترین موضوع در میان جوامع به ویژه در دو کشور افغانستان و ایران بدل شده است. شعاری که از ایستادگی زنان در مقابل سرکوب نیروهای جمهوری اسلامی ایران به نام حفظ حجاب منشاء گرفت و دیری نپایید که مرزها را درنوردید.
مرگ غم انگیز مهسا امینی دختر جوان ایرانی تبار بعد از بازداشت توسط نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی به دلیل آنچه بدحجابی از سوی حکومت ایران خوانده شد، پایه گذار قیام زنان و دختران از اقشار مختلف در شهرهای ایران شد که بعدها این قیام همسویی و همپایی مردان را نیز به همراه داشت که پس از حمایت کشورهای غربی به ویژه منتقدان جمهوری اسلامی از قیام های مردمی، سلسله تظاهرات و تجمعات ایرانیان و حامیان حقوق بشر، برای حمایت از زنان ایرانی به اروپا و امریکا نیز کشیده شد.
در افغانستان نیز هرچند طالبان اجازه هیچ گونه تجمع و اعتراضی را به زنان و مردان نداده و با کوچکترین اعتراض های مدنی شهروندان افغانستانی با سخت ترین و دیکتاتورانه ترین شکل برخورد صورت گرفته است ولی؛ زنان و به ویژه دانشجویان در بعضی ولایات بی توجه به برخورد سختگیرانه افراد طالبان، صدای شان را بلند کرده و رنج و ملالتی را فریاد کشیده اند که این روزها زیر سلطه رژیم طالبانی بر زنان روا داشته شده است. در تازه ترین اقدامات، میتوان از اعتراضات دانشجویان و دانش آموزان دختر در ولایات کابل، هرات و بدخشان یاد کرد که با شدیدترین شکل آن از جمله لت و کوب فزیکی، شلیک هوایی افراد طالبان و حتا بازداشت تعدادی از معترضان سرکوب گردیده است.
و اما روانکاوی سلسله اعتراضات مدنی زنان در ایران و افغانستان در کنار همه مشترکاتی که دارد، تفاوت های شگرفی را نیز مسجل می سازد که تفاوت در موضوع دادخواهی است. زنان ایرانی به نام حجاب خواهان حقوق و برابری اند که در قوانین کشورهای متمدن برای زنان آمده و یا لحاظ شده است. همانگونه که درد زن ایرانی خاصتاً چادر یا پوشش اسلامی نیست و رفع حجاب تنها پوشش این قیام های گسترده است، معترضان ایرانی اهداف بزرگتری را در پوشش این شعار دنبال می کنند که رسیدن جامعه به برابری است که در کشورهای غربی به عنوان نماد پیشرفت و ترقی دیده اند و در یک کلام میتوان گفت که اعتراض زن ایرانی برای آموزش، حق انتخاب همسر، حضور در اجتماع، حکومت و خلاصه حقوق اولیه نیست بلکه اعتراض به پویایی شدن و انکشاف است که همراهی مردان ایرانی با زنان و دختران شان، نشان از انکشاف و ترقی خواهی جامعه ایرانی دارد ولی؛ اعتراض زن افغانستانی برای اولیه ترین حقوق انسانی اش است، دختران و زنان ما معترض به این اند که چرا از آموزش منع شده اند، به زور ازدواج میکنند، به بد داده می شوند، حق طلاق ندارند، حتا از بیرون رفتن از خانه منع می شوند، حق سفر بدون محرم را ندارند و … این تبعیضات روا داشته بر زنان افغانستانی نه تنها آنان را منزوی و محکوم به چهاردیواری خانه می سازد بلکه ادامه ی این روند از سوی دولتمردان مستبد، به محو شدن ذهنیتی در اذهان عمومی می انجامد که زنان نیمی از پیکره جامعه اند و حقوقی مساوی با مردان دارند. فاجعه ی ترد شدن زنان از اجتماع و مممنوعیت آموزش برای شان برعلاوه اثرات مخربی که بر روح و روان زنان افغانستانی دارد، تبعات منفی اش را در درازمدت بر اجتماع خواهد گذاشت زیرا مادران بیسواد و ترد شده از اجتماع، فرزندانی را تقدیم جامعه خواهند کرد که غیر از خشونت و جهل دستآوردی نخواهند داشت.
ناگفته نباید گذاشت که اعتراضات و دادخواهی زنان افغانستانی فیصدی اندکی از همسویی و همراهی مردان جامعه ما را با خود دارد و این نکته قابل توجه جدی دارد. سوای افراد وابسته به طالبان که برخاسته از خانواده های متعصب جامعه اند، ذهنیت بیشترینه ی مردان افغانستانی حال و روز بهتری از افراد طالبان ندارد. تعصب و خشونت نسبت به زنان خانواده در بیشترینه ی مردان افغانستانی به انواع و شدت های مختلف گاه با پوشش ناموس داری و گاه با دید جنس دوم به زنان را شاهد بوده ایم و چه بسا که خشونت های خانوادگی در گذشته و حال کمتر از خشونت و تبعیض دولتمردان نسبت به زنان نبوده است. آنچه باید درست شود ذهنیت مردان جامعه نسبت به زنان و همزاد پنداری است که بتواند مردان را در راه دادخواهی برای زنان افغانستانی همراه و همسو کند. جای آن است تا رفع تبعیض و خشونت نسبت به زنان از خانواده شروع گردد تا در اعتراضات و دادخواهی زنان افغانستانی برای حقوق اولیه شان در برابر قوانین سختگیرانه و ظالمانه رژیم طالبانی، مردان نیز همراه شده و این اعتراضات راه به جایی ببرد.
ناگفته پیداست که در عصر حاضر در هیچ کجای این کره ی خاکی ظلمی که بر زنان و دختران افغانستان روا داشته می شود و از حقوقی محروم می شوند که ابتدایی ترین حقوق انسانی را تشکیل میدهد، وجود ندارد و اگر کوچکترین تحرکات دادخواهانه از سوی زنان و مردان جامعه نسبت به موضوع آغاز گردد، خواسته یا نخواسته قدرت های بزرگ دنیا به ویژه نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر و زنان پایش خواهند ایستاد و شکی نیست که ایستادگی مقتدرانه هر ملتی در برابر نابرابری ها و قوانین دیکتاتورانه، می تواند هر رژیم و نظامی را به خط کند و به سامان آورد. هرچند به سامان آوردن گروه افراطی طالبان و افراد متعصب وابسته به آن کوره راه دشوار است ولی در عصر ارتباطات و تکنالوژی این امر دشوار ولی ممکن خواهد بود.