تمنا مهرزاد، شاعر و نویسندهی اهل هرات است. او دانشآموختهی ادبیات فارسی و عضو انجمن ادبی هرات میباشد. مهرزاد، شعر موزون میسراید و قالب شعریاش، بیشتر چهارپاره است. نخستین مجموعهی شعری وی، تحت عنوان «شهری که بریده گیسوانت را» در هرات منتشر شده است. مهرزاد هماکنون در هرات زندگی میکند و به مطالعه و نوشتن ادامه میدهد.
خالد قادری با خانم تمنا مهرزاد گفتئگو کرده است.
خالد قادری
قادری: خانم مهرزاد، کمی از خودتان برای ما و خوانندههای ما بگویید.
مهرزاد: «تمنا مهرزاد هستم، شاعر و نویسنده؛ متولد سال 1376 شهر هرات، افغانستان؛ فارغالتحصیل از دانشکدهی تعلیم و تربیه هرات (دیپارتمنت ادبیات دری). از ششسال بدین سو، عضو انجمن ادبی هرات بوده و روی شعر موزون کار میکنم. قالبهای شعریام عموماً غزل و چهارپاره است؛ با محتوای عاشقانه، اجتماعی و دربرگیرندهی مسائلی همچون فقر، جنگ و خشونت علیه زنان است.
مجموعهی شعریام تحت عنوان «شهری که بریده گیسوانت را» در زمستان سال 1399 از سوی انجمن ادبی هرات و به همکاری انتشارت قدس به چاپ رسیده است.
در کنار مطالعهی شعر، به فلسفه، علوم اجتماعی و دین نیز علاقه دارم.
قادری: درمورد مجموعهی شعری خود اندکی توضیحات بدهید. شعر شما صدای کیست و چه چیزهایی را خواستهاید بازتاب بدهید؟
مهرزاد: «شهری که بریده گیسوانت را، نهتنها گوشهای از دغدغههای من در نوجوانی است، بلکه آیینهی تمامنما از ذهنیات و تجربههای یک دختر افغانستانی است. من در شعرهایم همواره خودم بودهام؛ گاهی شاد، گاهی خشمگین و گاه منزوی غمگین. هرکدام از شعرهایم را پس از دیدن و یا تجربه کردنِ یکی از تجربههای زیستهام در جامعهی افغانستان نوشتم. گاهی هر تیتر خبری، هر سر خط، هر گزارش از خشونت علیه زنان، بریدن دست و گوش و بینی، یا تجاوز جنسی همچون مشتی محکم بر سر شعرهایم میخورد. من بدون برنامهی قبلی، همواره آگاهانه و ناآگاهانه درگیر زنان بودهام. به نظرم، من باید مینوشتم آنچه که ذهنم را مدام در چنگال خودش می گرفت. من در شعرهایم دنیای عجیبی داشتم، میخواستم که با نوشتنشان در قالبهای کلاسیک یا مدرن، به رنج زن افغانستانی اعتراض کنم.»
قادری: از دید شما، شاعر و نویسندهٔ امروز چه مسئولیتی در قبال جامعه دارد؟
مهرزاد: «کار شاعر نوشتن است؛ باید بنویسد. شاعر در برابر ذهن خودش و دغدغههای جامعه مسئول است. باید بنویسد و با نوشتن، ایدهها و اندیشههای خودش را بیرون بریزد و همانطور که رفتارهای جامعه بر وی مؤثر است، او نیز بتواند بر جامعه تأثیر بگذارد. مسئولیت شاعر سنگین است؛ که هنگام نوشتن، با ادبیات، سیاست، فلسفه، علوم اجتماعی و دین سروکار دارد.»
قادری: نظر به تجارب شما، در هنگام سرودن شعر آیا شاعر از درج پیامهای اجتماعی در نوشتههای خود آگاه است؟ آیا میتوان قضاوت شخصی را در لفافهٔ اثر ادبی پوشاند؟
مهرزاد: «صددرصد! صدای شاعر، همزمان صدای یک انسانی است که جرأت پیدا کرده تا رنجها و دغدغههایش را بلند اما شاعرانه بیان کند. کلام شاعر با این که لذتبخش است، درون خود حرفهایی برای گفتن دارد. همانطور که گفتم، شعر یک نوع اعتراض است. اعتراض انسان در برابر سکوت و ننوشتن، در برابر سرکوب افکار زندانی در ذهن که گاه این افکار در خود بار سنگین دردهای اجتماع را هم حمل میکند؛ نه آنقدر پیچیده و نه آنقدر رک، به شرح احوال خود و دیگری میپردازد.»
قادری: تأثیر وضعیت فعلی افغانستان بر ادبیات از دید شما چگونه است؟
مهرزاد: «ادبیات تأثیرپذیرترین بخش هنر است. هر تکانی، هر مشتی، هر صدای بلندی در بیرون، در جامعه، در سیاست، میتواند ادبیات را زیرورو کند و برهم بریزد و به نحوی در آن جهان هم انقلاب کند. شاعر و نویسنده با مهاجرت، سفر و یا [گریختن] با جهان تازهای از سوژهها و دغدغههای جدید مواجه میشود.»
قادری: وضعیت شعر پستمدرن را در بین نسل جدید ادبیات افغانستان چطور بررسی میکنید؟
مهرزاد: «من همیشه شور و شوق جوانان و هم سنوسالهایم را در نوشتن شعر مشاهده کردهام.
گاهی فضا، کلمات و دغدغهها آنقدر مشابه است، که فکر میکنی همه دارند به یک چیز فکر میکنند و از یک چیز حرف میزنند -که این بهنحوی، به لحاظ کنش و عمل و روح جمعی خوشحالکننده است- اما وقتی تولید محتوا زیاد است و متأسفانه مطالعهی عمیق و درست کم، همین باعث میشود فضاها شبیهِ هم باشند، بدون نوآوری.
من استعدادهای زیادی را میبینم که متأسفانه بدون بالیدن و رشد، دچار یک روند راکد میشوند؛ گاهی خود من هم دچار همین وضعیت شدهام اما سعی کردهام بیشتر تقلا کنم.»
قادری: آیا تابهحال شعر برای شما راهگشا بوده است؟ ممکن است روزی بخواهید شعر را کنار بگذارید؟
مهرزاد: «شعر برای من پناهگاه امنی است که همیشه پس از تنشهای فکری و روحی به آنجا میگریزم. شعر نوشتن شکلی از زندگی من، بخشی از وجود من بوده و اگر آن را کنار بگذارم، باید خودم را نیز کنار بگذارم.
بدون شک، شعر و نوشتن را کنار نخواهم گذاشت؛ اما شاید شکل و قالب نوشتاریام را بخواهم عوض کنم. البته هنوز مطمئن نیستم.»
قادری: به نظر شما، تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی یک اجتماع میتواند زمینهساز یک موجِ ادبی باشد؟
مهرزاد: «صد البته و این موضوع بیشتر بستهگی به شیوهی اندیشیدن و زیستن شاعرانی دارد که درگیر یک دغدغه و اندیشهی مشترک و بستر تاریخی هستند.
تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی میتوانند باعث تحولاتی در ادبیات و شعر هم بشوند؛ اما فکر میکنم شکلگیری یک «موج ادبی» سخت و نیازمند به زمان است و مرتبط با رشدِ آگاهی ادبی، سیاسی و اجتماعی شاعران یک حوزه میباشد.»
قادری: خانم تمنا مهرزاد، ممنون از زمان و کلماتتان.
سپاس!