سمیه رامش؛ شاعر، نویسنده، فعال سیاسی و اجتماعی اهل هرات است. وی چندین سال در عرصههای ادبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در افغانستان فعالیت کرده است؛ نمایندهی مردم هرات در شورای ولایتی هرات و رئیس بنیاد مدنی نواندیشان بوده است. مجموعههای شعری «كمی برای خودم»، «يک فصل خواب انار»، «شعر و باروت»، «زن، زندگی، آزادی» و یک مجموعه گفتگوهای ادبی با چهرههای فرهنگی تحت عنوان «در پرانتز» از سميه رامش به نشر رسيده است.
سمیه رامش، مدال و جایزهی ادبیِ «ندای سرزمين مادری» “motherland is calling” را از کشور روسیه بهدست آورده است؛ اين جايزه و مدال ادبی، يكی از نشانهای افتخاریِ معتبر در عرصهی ادبيات است.
من «خالد قادری» گفتوگویی ترتیب دادهام با سمیه رامش درمورد رویکردهای اجتماعی و سیاسیِ شعر و ادبیات در وضعیت کنونی.
قادری: خانم رامش، برای ما و خوانندههای ما کمی از خودتان بگویید.
رامش: «همیشه از خود گفتن دشوار است… من یک شاعرِ در تبعید هستم؛ انسانی که بیستسال در کشورش فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی داشته است و فعلاً اگر چه بهجبر دور از سرزمینام هستم اما سری پر از سودای عدالت، آزادی و برابری دارم و مشغول فعالیتهایی در این زمینه هستم.»
قادری: بعد از سقوط کشور و وضع محدودیتها از سوی طالبان، فعالیت شما در بخش ادبیات وسیعتر شده است؛ آیا گمان میکنید تبعید و مهاجرت اهلِ ادب، موج جدیدی را در ادبیات افغانستان شکل بدهد؟
رامش: «در شرایط امروزی که اکثریت نویسندگان، شاعران و فرهنگیان به جبر در تبعید هستند؛ البته چه آنهایی که تبعید را در فضای ستیزهجویی با هنر، زبان، فرهنگ و در دل ممنوعیتها در جغرافیای وطن تجربه میکنند و چه آن عده که تبعید را در جغرافیای دیگری تجربه میکنند، برای هر دو گروه دشوار است تا خود را به زودی در فضاهای جدید ادبی پیدا کنند. برای همین فکر میکنم صحبت از موج نو ادبیات کمی زود است. اما بدیهی نیز است که با تغییرات سیاسی و اجتماعی، همواره جریانهای شعری و ادبی نیز متحول، منقلب یا متولد شدهاند!»
قادری: آخرین مجموعهی شعری شما تحت عنوان «زن، زندگی، آزادی» منتشر شده است. درمورد این کتاب برای ما بگویید! آیا با این عنوان خواستهاید موضع مشخص خودرا علیه طالب و افکار طالبانی نشان بدهید؟
رامش: «در جایی خوانده بودم که برای شاعر بودن در جهان ما تنها شاعر بودن کافی نیست؛ چرا که در طول تاریخ شعر در بزنگاه حوادث سخن گفته است. «زن، زندگی، آزادی» ادای احترامی است به مبارزات زنان افغانستان که در این بزنگاه تاریخی در برابر طالب و اندیشهی طالبانی مبارزه میکنند. شعر موضع میگیرد، روایت میکند و مبارزه میکند!
در کنار مبارزات عدالتخواهانه و فعالیتهای سیاسی و مدنی، نشر این مجموعه نیز میتواند صدایی باشد برای زنانی که در هیاهوی سیاست و معامله صدایشان را جهان نمیشنود. این مجموعه شامل بیست شعر است که به زبان انگلیسی و هلندی توسط انتشارات «ویلام گیزمن» در هلند منتشر شده است. شعرهای این مجموعه اجتماعی و اعتراضی هستند. باید بگویم ترجمهی این مجموعه به زبان فرانسوی نیز به زودی منتشر خواهد شد.»
قادری: شما فراخوان «بامداد_خانهی شعر در تبعید» را همان روزی منتشر کردید که طالبان شاعران را از سرودن شعر و ترانههای شاد منع کردند؛ آیا هنر و بهخصوص شعر را، مبارزهی اثرگذاری میبینید؟
رامش: «با باور به اینکه هیچ قدرتی نمیتواند شعر و هنر را به بند بکشد، من این حرکت اعتراضی را بعد از نشر اعلامیهی طالبان آغاز کردم. بامداد_خانهی شعر در تبعید، علیه اندیشهای اینچنین چرکین و زشت که از دل شر و شرارت برمیخیزد، مبارزه میکند. بامداد _خانهی شعر در تبعید؛ اعتراضیست علیه وضعیتی که برای نوشتن شعر قانون وضع می کند، آلات موسیقی شکستانده میشود، هنرستانها و هر مکان و امکانی برای پرداختن به هنر از بین میرود و مسدود میشود. افغانستان در جهان تنها کشوری است که هنر در آن ممنوع است و سکوت در برابر چنین وضعیتی خود یک جنایت است. برای همین من از تمام شاعران جهان دعوت کردم تا علیه این وضعیت بشورند و سکوت خود را بشکنند.
همچنان که بخشی از رسالت ادبیات شوریدن علیه سیاهی است؛ با این فراخوان بیش از صد شاعر با من همراه شدند. صدها شعر علیه سانسور و سرکوب هنر در افغانستان و برای همبستگی با شاعران افغانستان نوشته شد. ترجمه و انتشار این شعرها به زبانهای مختلف جریان دارد. اولین مجموعهی این آنتولوژی به زبان جاپانی و در کشور جاپان منتشر شد و دومین مجموعه به زبان فرانسوی منتشر خواهد شد. این حرکتِ اعتراضی توانسته است آگاهی خلق کند، همدلی ایجاد کند و همبستگیِ جهانیِ شاعران را با شاعران افغانستان را رقم بزند. شاعران در طول تاریخ در خط اول مبارزه برای تغییر بودهاند و نمیتوان اثرگذاری شعر را در تغییرات اجتماعی انکار کرد.»

قادری: تأثیر ادبیات بر وضعیت امروزهی کشور را چطور ارزیابی میکنید؟ در اجتماعِ داخل افغانستان که از اساسیترین حقوق محروماند، ادبیات چه مأموریتی میتواند داشته باشد؟
رامش: «آزادی اولین حق بشریت است. انسان در آزادیست که معنی پیدا میکند. جامعهای که انسانهای آن آزاد نباشند و حق انتخاب نداشته باشند، بیشتر شبیه مردگان متحرک هستند. یکی از مسئولیتهای ادبیات هم این است که در خدمت آزادی باشد. در پرتو آزادی است که دیگر حقوق هم معنی پیدا میکند. یک انسان در بند چگونه برای حق تحصیل، کار، یا برای عدالت و برابری مبارزه کرده میتواند؟
پس ادبیات در این بزنگاه میتواند روشنگری کند. ادبیات است که میتواند چراغ دست مردمی باشد که به جنگ با سیاهی، بربریت و سرکوب میروند.
شعر، ادبیات و هنر میتواند اعتراض باشد. در شرایطی که مردم از همهی حقوقشان محروم هستند، باید از هر چیز امکانی برای مبارزه ساخت!
شاعران و نویسندگانی مثل حافظ، سعدی و مولانا یا برتولت برشت، پوشکین، ویکتور هوگو، لورکا، هرتا مولر؛ صدای انسانیت، آزادیخواهی و صدای خواهش مردم بودند. آرمانگرایی، انسانگرایی، عدالتخواهی، آزادیخواهی و شوریدن بر ظلم و خشونت و سیاهی از شاخصههای ادبیات است و به طبع که تأثیرگذار هم است.»
قادری: شاعر و نویسندهی امروز تا چه حد باید به تعهدات سیاسی و اجتماعی پایبند باشد؟
رامش: «گفتمان ادبیاتِ متعهد و اجتماعی یکی از مباحث شناختهشده در حوزهی ادبیات معاصر است؛ در این مورد رویکردهای متفاوت وجود داشته است. اما به باور من، گرهخوردهگی ادبیات و جامعه آنقدری است که نویسنده را مکلف میسازد تا در برابر اتفاقات ماحول خود بیتفاوت نباشد. همچنانی که هنر باعث میشود زندگی قابل تحمل شود، بخشی از وظیفهی نویسنده و شاعر هم همین است که برای بهتر شدن جهان تلاش کند. در واقع بخش بزرگی از ادبیات معاصر برخواسته از زندگی اجتماعی است که درد و دغدغهمندی را میتوان در آن دید. بدیهیست که شاعر و نویسنده جدا از دردِ اجتماع نیست و برای همین هم تعهد لازمهی نوشتن است!»
قادری: بهعنوان یک شاعر زن، محدودیتها و ممنوعیتهای داخل و خارج افغانستان چه اثر بارزی در شعر و جهانبینیِ شما در آثار و نوشتههایتان گذاشته است؟
رامش: «مطمئناً شعر جریانی جدا از زندگیِ زیستهی ما نیست. آنچه را که احساس میکنیم، تجربه میکنیم، یا طرز تفکر و باورهایمان، در شعر نمود پیدا میکند. من در جهانی زندگی میکنم که در یک گوشهاش که سرزمین من است، زنان به مرگ تدریجی دچار اند؛ برای دختران آن سرزمین رویای رفتن به مکتب به کابوس تبدیل شده است و آزادی و عدالت بیمفهومترین واژههای آن سرزمین هستند… جهان شعر من بعد از این، جدا از شوریدن بر این بیعدالتیها نیست. زن بودن یا شاعر بودن؛ هر کدام از اینها مرا به انسانی دردمند، سرزمینی اشغالشده و جامعهای گرفتار سیاهی و جهل وصل میکند و اینها میتواند عناصر شعریِ مرا تشکیل دهد.»
قادری: بهعنوان پرسش آخر، نسل جدید ادبیات افغانستان که در داخل وطن هستند، چه تشابهات و تفاوتهایی با نسل شما دارند؟ آیا به مسیر و اندیشهی آنها خوشبیناید؟
رامش: «همین که شاعری در داخل افغانستان علیه تفکر طالبانی، علیه سیاهی و جهل مینویسد، باید به شرافت خودش و قلماش سوگند خورد! هر قلمی که در این دوره بر علیه ستم و سیاهی برداشته میشود، قابل تقدیر است. نقد و جریانشناسی شعر این دوره را باید به زمان دیگری بسپاریم.»